ما در ره عشق تو اسیران بلاییم
کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم
بر ما نظری کن که درین شهر غریبیم
بر ما کرمی کن که در این شهر گداییم
زهدی نه که در کنج مناجات نشینیم
وجدی نه که بر گرد خرابات برآییم
نه اهل صلاحیم و نه مستان خرابیم
اینجا نه و آنجا نه چه قومیم و کجاییم
حلاج و شانیم که از دار نترسیم
مجنون صفتانیم که در عشق خداییم
ترسیدن ما چونکه هم از بیم بلا بود
اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم
ما را به تو سری ست که کس محرم آن نیست
گر سر برود سر تو با کس نگشاییم
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم
دریاب دل شمس خدا مفتخر تبریز
رحم آر که ما سوخته داغ خداییم مولانا اثر: اکبر خسروی
ای نسیم سحر، آرامگه یار کجاست؟
منزل آن مه عاشقکش عیار کجاست؟
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا، موعد دیدار کجاست؟
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته ها هست بسی، مَحرَم اسرار کجاست؟
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامتگر بیکار کجاست!
باز پرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دلِ غمزدهْ سرگشتهْ گرفتارِ کجاست؟
عقل دیوانه شد، آن سلسلهی مشکین کو؟
دل ز ما گوشه گرفت، ابروی دلدار کجاست؟
ساقی و مطرب و مِی جمله مهیاست، ولی
عیش بی یار مهیا نشود، یار کجاست؟
حافظ! از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما؛ گل بی خار کجاست؟ حافظ اثر: رضا زائری
دلتنگم و دیدار تو درمان منست بی رنگ رخت زمانه زندان منست بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی آنچه از غم هجران تو بر جان منست مولانا اثر سطر نویسی: علی اباذری ابهر
:: موضوعات مرتبط:
آثار هنرمندان ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1999